جدول جو
جدول جو

معنی پای لغز - جستجوی لغت در جدول جو

پای لغز
(لَ)
عثرت. زلت. زلل. گناه. جرم. خطا. (برهان) :
شه از پند آن پیر پالوده مغز
هراسان شد از کار آن پای لغز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پای لغز
پالغز
تصویری از پای لغز
تصویر پای لغز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک مغز
تصویر پاک مغز
پاک رای، پاک اندیشه، پاکیزه مغز، زیرک، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
پاکرای. پاک اندیشه. که مغز و اندیشۀ پاک و درست دارد. زیرک. تیزهوش. تیزویر:
که مهبود بد نام آن پاک مغز
روان و دلش پر ز گفتار نغز.
فردوسی.
ولیکن یکی داستانست نغز
مگر بشنود مردم پاک مغز.
فردوسی.
پرستندۀ بیشه و گاو نغز
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز.
فردوسی.
چو بشنید زال این سخنهای نغز
بدل گشت خرم گو پاک مغز.
فردوسی.
یکی بارۀ گام زن خواست نغز
بدان برنشست آن گو پاک مغز.
فردوسی.
ز بازارگانان یکی پاک مغز
سخنگوی و اندر خور کار نغز.
فردوسی.
بفرمود تا درگری پاک مغز
یکی تخته جست ازدر کارنغز.
فردوسی.
بموبد چنین گفت کای پاک مغز
ترا کردم این لقمۀ خوب و نغز.
فردوسی.
که فردوسی طوسی پاک مغز
بداده ست داد سخنهای نغز.
اسدی
لغت نامه دهخدا
رقاص، پای کوب
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پای لغز. خطا و جرم و زلّت. (برهان). عثر. عثرت، زمینی که پا در آن لغزد. (رشیدی). جای لغزیدن پا، خرابی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
جایی که پادر آن لغزد زمینی که پا در آن لغزد، جرم خطا زلت عثر، خرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای باز
تصویر پای باز
رقاص، پاکوب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مغز و اندیشه پاک و درست دارد پاک اندیشه پاکرای زیرک تیز هوش تیز ویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای باز
تصویر پای باز
رقاص
فرهنگ فارسی معین